s2e5 - افسانه ی گامغزان


فصل دوم – قسمت پنجم
اينتو دِ دارکنس
"همين. تنها کارى که بايد بکنى اينه که اين قرصو توى آب-خربزه ش حل کنى." اين جملات مرتب در گوش میثاغ تکرار ميشد و میثاغ آرام آرام به سمت آشپزخانه ى قصر قدم ميزد. دست راستش در جيبش بود و قرصى را که خرخوک به او داده بود، محکم نگه داشته بود. دست چپش در سوراخ دماغش بود. چيزى پيدا کرد. دستش را درآورد تا کشفياتش را ببيند. اما اشتباه کرده بود.
آشپزخانه خالى بود. خربزه اى را برداشت و با دقت آن را پوس کرد. آبش را گرفت و در ليوان ريخت. قرص گالينا بلانکا را از جيبش درآورد و در ليوان انداخت. او خوب ميدانست که ميخموس ميرزا به بلانکا حساسيت دارد و با خوردن اندکى از آن به گا ميرود. اما میثاغ تصميم خودش را گرفته بود. براى اينکه مزه ى گالينا را از بين ببرد، به آب-خربزه-بلانکا نصف فنجان شتر اضافه کرد. پس با همان انگشتى که در سوراخ دماغش بود آب-شتر-خربزه-بلانکا را خوب بهم زد.
میثاغ در حاليکه در دست راستش ليوان بود و در دست چپش کارد خربزه-پوس-کُنى، وارد اتاق ميخموس ميرزا شد. ليوان آب-شتر-خربزه-انــدماغ-بلانکا را به ميخموس ميرزا داد. ميخموس ميرزا مرد.
ناگهان تراز الدين مربع بن پنجگوش ملقب به گلمغز (پدر همان چلاق الدين مثلث بن چارگوش که موجودات زمان گذشته، تناولش کرده بودند) وارد اتاق شد. میثاغ گرخيد و با کاردى که در دست داشت وى را قاش کرد و در حاليکه خون از همه جاى وى فشه ميکرد، موجودات بالدار، نادر و مجهول الحالى از پنجره آمدند توى اتاق و مشغول تناول او شدند.
هنوز گلمغز، تمام نشده بود که شياف الدين مخمس بن ششگوش ملقب به کريم (پدر گلمغز، که بعدها توسط موجوداتى که در آينده سکونت دارند خورده ميشود) وارد اتاق شد. اما گلمغز را نشناخت.
خانواده ى nگوشى ها داراى قدرتهاى مافوق کمبوج هستند. آنها ميتوانند در زمان به فواصل مشخص به صورت نامتناهى تکرار شوند. مثل تبديل فوريه گسسته. اما اين کار را نميکنند چون ابلهند. مثل تبديل ژانويه پيوسته. آنها در قالب کلى "فلان الدين جليل بن جلال" توصيف ميشوند. که در آن، جلال = جليل+1، و فلان اسمى است دلخواه بزرگترمساوى "آباده" و کوچکترمساوى "يحيى".
طبق اصل نايگوهيست، در يک بازه ى‌ مشخص (به اندازه ى دوبرابر ماکزيمم فرکانس)، چلمغز (چلاق الدين مثلث بن چارگوش) به عنوان کوچکترين عضو خانواده تلقى ميگردد. زيرا دو ضلعى نداريم. وى زودتر از همه خورده ميشود. پدرش سالها بعد خورده ميشود و الى آخر.
در بازه ى مجاور، پسر چلمغز، کران الدين مدور بن سه گوش خواهد بود. پر واضح است که وى در دوران قبل و معاصر با چلمغز سکونت دارد. در حقيقت خود اوست که چلمغز را ميخورد و بدين ترتيب چرخه ى آنها را کامل ميکند.
...To be continued

4 comments:

  1. خداييش آدم مطلبت رو مي خونه حالش سر جاش مياد. انگار كه ذهن يه ورزشي مي كنه.
    نه اينكه پر از مفاهيميه كه تا حالا تصورش نكرده اين باعث مي شه يه ورزشي كرده باشه

    ReplyDelete
  2. من ورزشکاران را دوست ميدارم
    مقـام معـظم رهـبـري!
    ء

    ReplyDelete
  3. و این گونه بود که مغزم به گا رفت

    ReplyDelete
  4. خيلي عالي بود. اصلا روحم شاد شد. حتما" توي وبلاگم افسنه گامغزان را به همه معرفي ميكنم.
    بازم تبريك

    ReplyDelete