The Point of No Return!

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg7g5QP35roq1Q_cxN3Ffrd_57hCwAeNCqoC1ZcULweMuZMRvQ22a6yPelgJIz-qGJ7S6oTZctLMqAcTxBijsJ0zlJvZuo5llEDycG0uLN0_uTF-f5bGaUpBeRkUHJl4ZR8Fk8l/s320/1.jpg


اون لحظه ای که این شخص محترم برای اولین بار متوجه شد که شیشه ی ماء الشعیر، جا دست نداره، باید همون حسی بهش دست داده باشه که به اون کارمند شهربازی دست داده بود، همون لحظه ای که فهمید وقتی آدم، نصفه شب، که سگ هم توی شهربازی پر نمیزنه، سوار کاترپیلار میشه و با دسته ی جارو، دکمه ی استارت رو میزنه، حتی شخص عزرائیل هم نمیاد دکمه ی استاپ رو بزنه!
بهر حال خدا نصیب نکنه!

No comments:

Post a Comment