یاد روستای شوهر خواهرم اینا افتادم. یه یارویی گله گوسفندشو ول میکنه توی کوه که بچرن. گوسفندا افتاده بودن پشت سر بز گله. هر جا میرفته میرفتن.
بعدش هیچی دیگه. بزه پاش سر میخوره میفته ته درّه، تیکه پاره میشه. گوسفندا هم پشت سرش یکی یکی میپرن ته درّه سقط میشن.
بعد کلّن گله ش تموم میشه.
No comments:
Post a Comment