غولدیسخ

تا حالا یادم نمیاد خودکارام در داشته باشن. خشک هم نمیشدن هیچ وخ.
این هیچی... کولدیسک چرا در داره؟
مثلا بگی درِ کولدیسکمو نذاشته بودم، دیتاهاش خشک شد بگا رفت همش!

تفريحات نيمه سالم

شک نکنيد Visualization پليرهاى صوتى براى فاز ماريـجوانا ساخته شده و هيچ کاربرد ديگرى ندارد.

s2e5 - افسانه ی گامغزان


فصل دوم – قسمت پنجم
اينتو دِ دارکنس
"همين. تنها کارى که بايد بکنى اينه که اين قرصو توى آب-خربزه ش حل کنى." اين جملات مرتب در گوش میثاغ تکرار ميشد و میثاغ آرام آرام به سمت آشپزخانه ى قصر قدم ميزد. دست راستش در جيبش بود و قرصى را که خرخوک به او داده بود، محکم نگه داشته بود. دست چپش در سوراخ دماغش بود. چيزى پيدا کرد. دستش را درآورد تا کشفياتش را ببيند. اما اشتباه کرده بود.
آشپزخانه خالى بود. خربزه اى را برداشت و با دقت آن را پوس کرد. آبش را گرفت و در ليوان ريخت. قرص گالينا بلانکا را از جيبش درآورد و در ليوان انداخت. او خوب ميدانست که ميخموس ميرزا به بلانکا حساسيت دارد و با خوردن اندکى از آن به گا ميرود. اما میثاغ تصميم خودش را گرفته بود. براى اينکه مزه ى گالينا را از بين ببرد، به آب-خربزه-بلانکا نصف فنجان شتر اضافه کرد. پس با همان انگشتى که در سوراخ دماغش بود آب-شتر-خربزه-بلانکا را خوب بهم زد.
میثاغ در حاليکه در دست راستش ليوان بود و در دست چپش کارد خربزه-پوس-کُنى، وارد اتاق ميخموس ميرزا شد. ليوان آب-شتر-خربزه-انــدماغ-بلانکا را به ميخموس ميرزا داد. ميخموس ميرزا مرد.
ناگهان تراز الدين مربع بن پنجگوش ملقب به گلمغز (پدر همان چلاق الدين مثلث بن چارگوش که موجودات زمان گذشته، تناولش کرده بودند) وارد اتاق شد. میثاغ گرخيد و با کاردى که در دست داشت وى را قاش کرد و در حاليکه خون از همه جاى وى فشه ميکرد، موجودات بالدار، نادر و مجهول الحالى از پنجره آمدند توى اتاق و مشغول تناول او شدند.
هنوز گلمغز، تمام نشده بود که شياف الدين مخمس بن ششگوش ملقب به کريم (پدر گلمغز، که بعدها توسط موجوداتى که در آينده سکونت دارند خورده ميشود) وارد اتاق شد. اما گلمغز را نشناخت.
خانواده ى nگوشى ها داراى قدرتهاى مافوق کمبوج هستند. آنها ميتوانند در زمان به فواصل مشخص به صورت نامتناهى تکرار شوند. مثل تبديل فوريه گسسته. اما اين کار را نميکنند چون ابلهند. مثل تبديل ژانويه پيوسته. آنها در قالب کلى "فلان الدين جليل بن جلال" توصيف ميشوند. که در آن، جلال = جليل+1، و فلان اسمى است دلخواه بزرگترمساوى "آباده" و کوچکترمساوى "يحيى".
طبق اصل نايگوهيست، در يک بازه ى‌ مشخص (به اندازه ى دوبرابر ماکزيمم فرکانس)، چلمغز (چلاق الدين مثلث بن چارگوش) به عنوان کوچکترين عضو خانواده تلقى ميگردد. زيرا دو ضلعى نداريم. وى زودتر از همه خورده ميشود. پدرش سالها بعد خورده ميشود و الى آخر.
در بازه ى مجاور، پسر چلمغز، کران الدين مدور بن سه گوش خواهد بود. پر واضح است که وى در دوران قبل و معاصر با چلمغز سکونت دارد. در حقيقت خود اوست که چلمغز را ميخورد و بدين ترتيب چرخه ى آنها را کامل ميکند.
...To be continued

Hey Apple

Hey Apple
Hey
Hey Apple 
Apple
Hey
Hey Apple
Hey Apple



Watch and enjoy!

Kissing and Cigarettes

هيجان اولين سيگارى که کشيدم مثل هيجان اولين بوسه ى تو بود.
مثل ورود به يک دنياى ناشناخته، قبل از اينکه يکى بياد برينه توش!

وَقه اى در سپيده دم

صبحگاهان بود.
به ناگاه وَقّه بداد.
چشم بگشودم.
روی میز بود.
به جبر، دست دراز کردم و برداشتمش.
همان بود که ناپذيرا بودمش.
حسش نبود.
بيافکندمش بر میز.
و بخسبيدم.
دگر بار، بانگ بر آورد.
دور بود اين بار.
مرا توان نبود خاستن را.
بر وقه هايش گردن بنهادم.
و هی وقّه بداد.
و هى شکيبيدم.
و هى وقّه بداد.
و هى صبر پيشه بنمودم.
کم کم دريافتم چه خوش الحانست رینگ تونم.
بدو گوش جان بسپردم.
صدايش چون لالایی بود.
و هی وقّه بداد.
و هی با نغمه هايش بخسبيدم...

Social Degradation

سوپر پاور؟

من اگه قدرت برقراری ارتباط با حیوونا رو داشتم، اول از همه میرفتم از اون عنکبوتی که گوشه ی چمدونم بغل دیوار (که سگ هم اونجا پا نمیذاره) رفته اندازه ی لونه ی سگ، تار تنیده، می پرسیدم که آخه د پدسسگ! این همه رو از کجات ریدی؟

اون موقعا که هزارتومن خیلی بود

فوجی فیلم

نام کلیپ : دیگه نه من، دیگه نه تو
خواننده : سیاوش یوسفی
آهنگساز : سیاوش یوسفی
تنظیم کننده : سیاوش یوسفی
شاعر : علیرضا حسینی
کارگردان :  سیاوش یوسفی
سینتی سایزر : سیاوش یوسفی
گیتار : سیاوش یوسفی
تمبک : سیاوش یوسفی
نقاره : سیاوش یوسفی

بازیگران:
سیاوش یوسفی در نقش سیاوش یوسفی

با تشکر از سیاوش یوسفی

dotNetophilia

وبلاگ جدیدمان به راه اوفتاد :



قابل توجه کسانی که Shared Item های بنده را مطالعه میفرمایند:
به خاطر تخصصی بودن این وبلاگ، پستهای این وبلاگ رو Share نخواهم کرد.


و قابل توجه کسانی که فید همین وبلاگ اسدالله را Add کردن:
اگه احیانا خدای نکرده فیدتون اینه:
www.blogger.com/feeds/14659766/posts/default
عوضش کنید به این:
asdollaah2.blogspot.com

گو3پند

یاد روستای شوهر خواهرم اینا افتادم. یه یارویی گله گوسفندشو ول میکنه توی کوه که بچرن. گوسفندا افتاده بودن پشت سر بز گله. هر جا میرفته میرفتن.

بعدش هیچی دیگه. بزه پاش سر میخوره میفته ته درّه، تیکه پاره میشه. گوسفندا هم پشت سرش یکی یکی میپرن ته درّه سقط میشن.

بعد کلّن گله ش تموم میشه.

Leaving The Social CHETwork (Badoo!)


Delete your profile

We can't believe it's come to this, Bizz… There are people that can help you make everything better. But if you're going to just go ahead and end it all anyway, the least you can do is tell us why, in the space below.

We think you owe us at least that much after all we've been through! We can change! We'll become better, we swear!

Reason : blah blah blah...

  Delete  

__________________________________________________

Your profile has been deleted

We don't know what to say...
We guess we'll send you an email to your specified address.

آقا بکش بیرون فهمیدیم

نود درصد از حرفهای نود درصد از آدما رو میشه توی دو کلمه خلاصه کرد:
من خفنم.

نبوغ

پس از ساعتها تحقیق و مطالعه با مانی، فهمیدیم که زاویه ی مناسب برای پرتاب یک نارنجک، بطوریکه ماکزیمم برد را در کانتر داشته باشد، 23.28 درجه می باشد.

The Point of No Return!

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg7g5QP35roq1Q_cxN3Ffrd_57hCwAeNCqoC1ZcULweMuZMRvQ22a6yPelgJIz-qGJ7S6oTZctLMqAcTxBijsJ0zlJvZuo5llEDycG0uLN0_uTF-f5bGaUpBeRkUHJl4ZR8Fk8l/s320/1.jpg


اون لحظه ای که این شخص محترم برای اولین بار متوجه شد که شیشه ی ماء الشعیر، جا دست نداره، باید همون حسی بهش دست داده باشه که به اون کارمند شهربازی دست داده بود، همون لحظه ای که فهمید وقتی آدم، نصفه شب، که سگ هم توی شهربازی پر نمیزنه، سوار کاترپیلار میشه و با دسته ی جارو، دکمه ی استارت رو میزنه، حتی شخص عزرائیل هم نمیاد دکمه ی استاپ رو بزنه!
بهر حال خدا نصیب نکنه!

حماقتهای کودکی - 1

رضا به من میگفت پوخو کن.
منم پوخو میکردم.
و خوشحال میشدیم!

بعدش یه بار داشتم از آبخوری مدرسه آب میخوردم، رضا یواشکی اومد ته مونده ی برنج ظهرشو ریخت توی یقه م.
از اون موقع به بعد هرگز پوخو نکردم!



________________________________________
پ.ن.1 - پوخو، صدایی بود بین صدای گربه و صدای موسی کوتقی. شبیه صدای chubchubs.
پ.ن.2 - یادم نیست که برنج بود یا پودر پفک.

هفتگرد

هشتگرد سه تا بلوار داره. اسم یکیش شهداس، یکی دیگه امام خمـ_ـینـی، اون یکی هم خآمـ_ـنه  ای.
این سومیه، یه حسی به آدم میده، تو مایه های "مایه دار رو سگ زایید" یا یه چیزی شبیهش!

Runtime Error

فقط یه چیزی مونده بود تو مایه های یه منفی-مثبت، که هیچ ایده ای نداشتم کدومو باید بذارم.
مثبت رو گذاشتم. Run کردم. پرید بیرون.
حیف که زندگی رو نمیشه Debug کرد. که یه بار مثبتو بذاری، اگه نشد، منفی حتما جواب بده.

تغيير فونت فايرفاکس

خوندن فونت فارسى ديفالتى که توى اکثر سايتا استفاده ميشه، مشکليه که خيليا باهاش سروکار دارن. مثل توى Gmail يا Gtalk يا Greader که از Times new roman استفاده ميشه که خوندنش به مراتب سخت تر از Tahoma هست.
اگه از فايرفاکس استفاده ميکنين پيشنهاد ميکنم اين تغيير رو انجام بدين:

:Tools->options->Content->Font&Colors->Advanced

بعد از ست کردن فونت مورد نظر (Tahoma)، گزينه ى پايين تصوير را Uncheck کنيد:

انسان شناسى نوين - 6

انسانها دو دسته اند:

دسته اول: آنهايى که آلزايمر دارند.

فارسى را واسه چى پاس بداريم؟

fore: جلو، پيش، قبلی
bright foreground: پیش زمینهٔ روشن (روشنايى در جلوى تصوير)
bright background: پيش زمينهٔ روشن (سابقهٔ قبلی درخشان)

انصافا نبايد درآورد شاشيد به زبان فارسى؟

راز پله های آپارتمان

به نظر شما چند نفر از مردم، موقعی که از پله های خونه شون میان بالا، پله ها رو میشمارن؟
به نظر شما اگه ازشون بپرسی "خب حالا چند تا بود؟"، چند نفرشون میدونن؟

اصطلاحات برگزيده

[آنها] مرده شورِ تو را ببرند.

کونديسک


قباد: ببخشيد شما چقد قيافتون آشناس. کجا شما رو ديدم؟
راکى: آره من کلن قيافم آشناس.
قباد: شما توى فيلم راکى 27 بازى نکرديد؟
راکى: نه. فوقش تا بيستشو بازى کرده باشم.
قباد: چرا بيست تا؟
راکى: اونقد توى قبلياش آدم کشته بودن که آدم کم آوردن. فيلمبردارا و صدابردارا رو هم کشتن.
قباد: عجب. بايد خيلى سخت باشه.
راکى: آره سکانس غول آخرشو چل دفعه بازى کردم تا آخرش کشتمش.
قباد: غول آخر نداشت که.
راکى: خب چون فيلمبردارو کشته بودن، اونجاهاش توى فيلم نبود.
قباد: پس شما بودى حسين اتابکى رو کشتى.
راکى: کيرو کشتم؟
قباد: داداش حسن اتابکى.
راکى: فرانکيرو ميگى؟
قباد: نه. جبار سوزوکيرو ميگم.
راکى: نه جانم. ايشون USB خور نيستن.
قباد: از کجا معلوم؟
راکى: از تهش.
قباد: اگه جلوش USB داشت چى؟
راکى: خودم پريروز جلوشو امتحان کردم کار نميکرد.
قباد: بايد 9 ماه صبر کنى تا ز غوره حلوا حلوا کنى.
راکى: سفليس داشتم. بايد تا حالا دهنش شيرين ميشد.
قباد: سفليست از اين autorun اى هاس؟
راکى: ميخاى فلشمو بزنم توت تا ببينى از کدوماس؟
قباد: مال من فقط فلاپى ميخوره. گلابى!
راکى: حيف شد پس. يه فـيلم رديف 18+ داشتم روم.
قباد: نميشه تيکه هاى 1.44+شو بريزى برام؟
راکى: يه فيلم 1.44+ دارم، به دردت ميخوره. راکى بيست.
قباد: چرا بيست تا؟

لعنت به تکنولوژى تلفن

امروز داشتيم سه تايى آهنگ Careful with that axe Eugene پينک فلويد رو اجرا ميکرديم. اون جاى اوجش که رسيد، يکى زنگ زد.

درست مثل اين بود که لحظه ى ارگاسـ_ـم، يهو يکى بپره توى اتاقت!

ژانر کیلويی

این مطالب طنزی که توش زن و مرد رو مقایسه کردن و اگه اون کسی که شیرش کرده زن باشه کلی بد و بیراه به مردا گفته.