افسانه ی گامغزان - فصل سه

در این پست نیز مطالب بی ناموسی وجود دارد. لطفاً با وضو وارد نشوید.

فصل سوم

مقدمه

فرزندان نادره قادری هفت توله سپختار تازه بالغ هستند که مجموع بهره های هوشی آنها برابر با آیکیوی ذرت است. اما در اکوسیستم آنها ذرت وجود ندارد. بنابراین به گمان خودشان اشرف مخلوقاتند. در اکوسیستم آنها، از بین میوه هایی که ما می شناسیم، فقط کمبوزه و خربزه وجود دارد. و از بین میوه هایی که ما نمی شناسیم: سگبزه، چلابی، پَنگور، کیریفوروت، ذغال انبه، انبه قهوه، قهوه ننه، کله کیوی، پستان، پشم و عباس قادری.

سپختارها هنگام تولد بصورت موازی از کون مادرشان در آمدند، به همین خاطر همه شان هم سن و سال هستند. اما بعضی شان هم سن و سال تر. آنها به خاطر طبیعت انگلی شان، بصورت غریزی منگل اند و اطرافیان خود را انگول می کنند. همه ی آنها طوری به زبان اَنگَلیسی مسلطند که اِنگال که زبان مادریشان است. به خاطر رشد در محیط غیر سالم، همه شان دیوث از آب در آمده اند.
اسامی آنها به ترتیب آیکیو:
1 - سپخدر : آیکیو = عدد پی تا چهار رقم اعشار. او متولد ماه خر است. او به علت داشتن رفقای بد، معتاد به کریم است. متولدین ماه خر، بیشتر از متولدین سایر ماه ها در خطر آسیب های اجتماعی هستند. چون اصولا موجوداتی بی جنبه و ندید بدیدند. حتماً شنیده اید داستان آن خری را که در کارخانه ی تی تاپ ولش می کنند.
2 - پخادُر : آیکیو = عدد پی تا یک و نیم رقم اعشار. او تا سن هفده سالگی زید باز ِ تیری بود و پس از شکست عشقی کسقاط زد و الآن در تیمارستان به سر می برد. او متولد ماه ..ر خر است.
3 - سپخر : آیکیو = جزء صحیح عدد پی. او بر خلاف سایر برادرانش اصلاً دیوث نیست چون بچه که بود لاشخور نارنجی رنگی او را با خود برد و او را در آشیانه اش در بالای کوه قاف بزرگ کرد. غذای مورد علاقه ی او نون پنیر پنگور است و لاشه ی انبه قهوه. او متولد ماه لاشخور است و ذاتاً لاشی است و چون بال ندارد، همیشه داخل آشیانه خوابیده و تن ِ لش بار آمده است.
4 - سپیخارد : آیکیو = کسینوس زاویه پی. متولد ماه هویج. متولدین ماه هویج، ترد بوده و برای جویده شدن مناسب هستند. او در سه سالگی توسط برادرش سپاخارد جویده شد.
5 - سپاخارد : آیکیو = لگاریتم زاویه پی. متولد ماه ملخ. او همه چیز را می جود. او برادرش سپیخارد را در سه سالگی جوید و به قتل رساند. او در سن بیست سالگی به علت جویدن دفتر مشق خواهرش سپوخه اعدام شد.
6 - سپوخه : آیکیو = اپسیلن مثبت. متولد ماه اورنیتورنگ. او پستاندار ِ پستانِ تهران است و در هر روز چهار تا تخم می گذارد. چرا چهار تا؟
7 - اسپیخ : آیکیو = صفر مطلق. متولد ماه تولوسسگ. او از همه جهت به پدرش رفته است و می خواهد در آینده
Steve بشود. او تقریباً هیچ چیزی را درک نمی کند. او بجای مغز، روده دارد. برای اینکه یک سیگنال از محیط بیرونش به درونش راه پیدا کند بایستی از گوش راستش وارد شود، از نهصد کیلومتر روده عبور کند تا در آخر از گوشه چپش بصورت مدفوع دفع شود. این پروسه چهل و پنج هزار سال طول می کشد. او مانند پدرش، Steve، دویست میلیارد سال زمان لازم دارد تا بتواند عمود کند و آماده ی جفت گیری شود. او عزم قاطعی دارد.

بعد از ظهر گهشنبه

از قضا چای نداشتند و جابر قادری کاسه ی هاون را از دست پخادُر گرفت تا آب-خایه های داخل آن را سر بکشد. اما به محض اینکه سرش را در کاسه ی هاون فرو کرد، پخادُر با گوشتکوب سر جابر قادری را داخل کاسه ی هاون، خُرد کرد. جابر قادری شانس آورد که حواسش نبوده جای سر و کونش برعکس است والاّ ممکن بود مثانه اش (که جای چشم راستش قرار داشت) پاره شود و آب-خایه های داخل کاسه را شاشی کند و نجس شود. در عوض الآن کونش پاره شده بود و با کون پاره و پای گرسنه و شکم خسته، بایستی تا عصر سپخدر را پیدا می کرد و مقداری کریم به او می داد تا امروز را زنده بماند.

اما در کشتزارهای عباس قادری، سپخدر قدم زنان با لاشخور صحبت می کرد و از زندگی برایش می گفت... از قدیم... از اسپیخ که سر سفره لاشی بازی در می آورد و توی ظرف پنگور، نون پنیر تیلیت می کرد. بقیه خوششان نمی آمد و همه اش را خودش می خورد. سپخدر گفت : "یکبار، خدا بیامرز سپیخارد، توی ظرف پنگور، گاز پاک کن ریخت و اسپیخ همه اش را خورد و بگا رفت و کلی بهش خندیدیم." و خودش زد زیر خنده. لاشخور آبی اصلاً نخندید چون به نظرش سُس شعرایی که داشت تعریف می کرد، رو اعصاب بود. اندکی صبر کرد و گفت که می داند اسپیخ کجاست. سپخدر بر پشت لاشخور سوار شد و با هم به سمت کوه قاف پرواز کردند.

جابر قادری نفس نفس زنان و کریم به دست (پای راست) خودش را به کشتزار عباس قادری رساند ولی دیر رسیده بود و سپخدر در آسمان، بر پشت لاشخور، داشت آخرین لحظات عمرش را سپری می کرد.

To be continued…

9 comments:

  1. agha ma mokhemoon goozid! inaa chi bood?:)) kolli khandidim:D

    ReplyDelete
  2. ها... خیلی خیلی خوبه... ولی عمیقاً یاد اون داستان های نورهود می افتم که داشتی ترجمه می کردی... ولی اینا از اون ردیف تره
    سس شعر: همون نواره
    میوه هات هم خدا بود
    خلاصه خیلی خنده رفتیم یره
    تو پست قبلی که یارو با میلگرد داشت اونو می زد هم خیلی ردیف بود
    خلاصه دمت گرم و کیپ گوئینگ

    ReplyDelete
  3. Tavajoh tavajjoh!
    Az kollieye azizaani ke darkhaste LONG baraye pahn kardan jeloy Bizhan darand darkhast mishavad ta ba yek copye shenasnameh, yek karde melli, yek chaghooye zanjaani, va yek zarf pangoor be nazde dastgahe nobat-deh beravand va sabr konand ta nbateshan beshavad. baraye eftetate hesaab, hazineye LONG bayad az pish pardakht shavad.
    Ba tashakkor
    Modiriate banke khaak-poozegaan
    Be tarikhe chos shnbeh az mahe orinitorang
    Emzaa: Takbir!

    ReplyDelete
  4. نشان خایه طلایی نثار تو باد

    ReplyDelete
  5. احسنت.
    ما هم چنان بی صبرانه منتظر فصل چهارم هستیم.

    ReplyDelete
  6. agha ina age hamsen hastan chejuri tu mah haye motafaveti be donya umadan?

    ReplyDelete
  7. بلاخره یکی به اینش گیر داد! جوابش اینه
    چون اونا اصلا ماه ندارن

    ReplyDelete