خاطره - 1

به یارو صاب مغازه میگم خونه مون رتیل داره، یه سمّ خوب میخام.
میگه چاه توالتتون در داره!؟

بعد هی میگن واسه ترکا جوک نسازین.

بی عار تی شده؟

داغون ترین سیّال، انسانها هستند. وقتی سوار بی آر تی میشوند.

پاستار

در راستای نامگذاری موزون ماکارونی ها (زر ماکارون، تک ماکارون، مک ماکارون ...)
اسامی زیر برای کارخانه داران آینده پیشنهاد میشود:
خر ماکارون
سگ ماکارون
شت ماکارون
فگ ماکارون
جق ماکارون
*س ماکارون

جوک ساندیسی

رانی به ساندیـس میگه مرده شور ترکیباتتو ببرن.

Despiration = Inspiration + Desperation

باید دانشگاه هنر رو به جای کرج می‏‏بردن طبس، وسط کویر و بیابون، بلکه یه چیز به درد بخور از این جماعت هنری درمیومد.

گروگانگیری

اینا رو بگیرین:

فیسبوکو پس بدین!

سوره بقره - سرویس پک دو

و آن زنانی که دستگیره تاکسی را دو دستی می‏چسبند (287) مبادا اینکه [تنشان] به تن نامحرم بخورد (288) و زیر لب غر می‏زنند (289) و همچون وانت استیشن در زیر چادر زنبیل حمل می‏کنند (290) و عرضشان با گاو ماده برابر است (291) [مهم نیست که] هرقدر جمع و جور بنشینید پس آنها شما را له خواهند کرد (292)

طرح پوست

چی میشد آدما هم مثل گربه ها رنگاوارنگ بودن.
نه که سیاه پوست یا اینا. نه.
یعنی مثل این گربه ها که پشتشون راه راهه. یا دور یه چشمشون لکه ی سیاه دارن.
یا پوزه شون یه رنگ دیگه س. یا دیدی رنگ بعضیاشون شاد تره؟
خیلی خوب میشد. نه؟ مثلا اینجوری میشد:
- امروز علی رو دیدم.
- علی مهدوی؟
- نه علی حسن پور.
- داداش ممد حسن پور؟
- نه بابا. اون علی خالخالی سفید نارنجیه رو میگم!

سوره بیل

الف لام بیل (1) شمایی که می‏‏‏دانید اما باور ندارید (2) شمایی که لذائذ را نادیده می‏‏‏گیرید (3) شمایی که امیالتان را سرکوب می‏‏کنید (4) شمایی که به خیال‏هایتان بسنده می‏کنید (5) تمام شن‏‏ها و ماسه‏ ها و خاک‏های آسمان‎ها و زمین بر سرتان با بیل (6)



_________________________________________________
آیه اول از طرف پژمان (ع) نازل شده

و باز هم گاگا

لیدی گاگا، زباله ای است بازیافتی از خواننده هایی که پیش تر به زباله دان تاریخ پیوسته بوده اند.

تولد پوری

Period: یادشون میدن که واسه طهارت، تا دو بند انگشتت باید بره تو!
Opi: اینا همشون گشادن!
Bizz: گشاد نیستن. همشون اُب دارن!
Bizz: بعد این بابا چه جوری کونشو میشوره؟
Period: براش میشورن! جوکشو مگه نشنیدی؟
Bizz: انگشتره؟
Period: بذا بگم. [...] کونشو که شست تموم شد، ازش میپرسه چه طور بود؟ خوب بود؟
میگه والا خوب بود فقط انگشترت اذیت میکرد. [خنده!]
Bizz: ادامه شو بگو!
Period: [خنده!] انگشترش!!
Bizz: این حالش خرابه بابا!
Period: بعد تازه میگن بخاطر سرطانش، از یکی از خدمتکاراش خواسته بود عضوشو اهدا کنه.
Opi: بعد یارو چیکار کرده؟

Bizz: عضوشو گرفته دستش، در رفته!
...
Bizz: سلاخ خونه شماره پنجش عالیه.
Ash: آره. نوشته های ونه گات خیلی مثبتن برعکس سلین. مثلا اونجا که بیلی داشت خواب زرافه میدید...
Bizz: اوف خداس اونجاش...
Opi: چیه قضیه؟
Ash: یه بابایی هست اسیر جنگیه. خیلی داغون و بگاس. آمریکاییه. می برنشون توی اردوگاه. اونجا پر اسیرای انگلیسیه. همه مثل آدمن جنتلمن و باحال و اینا. بعد این آمریکایی ها همه درب و داغون. دارن نمایش اجرا میکنن، این یارو وسطش جیغ میزنه غش میکنه از خواب میره.
Bizz: از هوش میره!
Ash: آره از هوش میره بعد خواب میبینه که زرافه س...
Opi: تو یه بیماری داری میدونستی؟
Ash: چی؟
Opi: وقتی که میخوای یه چیزیو تعریف کنی باید بری از اول اولش تعریف کنی.
Ash: خب باید پیش زمینه شو بدونی تا جالب بشه.
Opi: یه فامیلی داریم مثلا میخاد بگه فلانی یه فولکس خریده، میره از تاریخچه ی تاسیس شرکت فولکس شروع میکنه...
Ash: نه ببین. من بازی زیاد میکنم. بیشتر board game. رسما معتادشون شدم.
Opi: بورد گیم؟
Ash: آره اینایی که یه صفحه داره و کارت و مهره و اینا. با چند نفر دیگه بازی میکنی. یکی از این بازیا هست که اسمش بنگه. Bang مثل صدای شلیک.
Opi: خب؟
Ash: توی این بازی قضیه اینه که یه مقدار زیادی طلا توی یه منطقه ای پیدا شده که تو باید فلان کارو بکنی. بعد یه سری قوانین داره و...
Opi: نگا کن! دیدی؟
Bizz: آره قبول کن داری این بیماری رو.
Ash: نه میخام بگم که اگه فقط این قوانین رو بدونی هم، میتونی بازی کنی. ولی اگه داستانو هم بدونی و از ماجرا خبر داشته باشی، بازی بیشتر بهت میچسبه.

جستجوی معانی عمیق اشعار

تا بحال هیچ شعری به این خوبی نتوانسته از حقوق کچل ها دفاع کند:
من کچلم تو مودار
من میرینم تو بردار

نواب صفوی شرق؟ شمال؟ چیکار؟

نگران نباشید.
تنها شما نیستید که پس از خروج از مترو، موقعی که وارد خیابان شدید، گوزپیچ میشوید!

یک سوال علمی


یه پشه ای داشت روی میزم راه میرفت. یه لیوانو از سمت تهش گذاشتم روش، طوری که له نشه.
الان داره اون زیر، راه میره واسه خودش.
کسی می‏دونه حافظه ی پشه چند ثانیه س؟ میخام یه وخ اذیت نشه طفلکی.

Respect your ancestors!

اگر

اگه گفتی اگه "اگر" رو بکاری چی درمیاد؟


آفرین. درخت اگر.

دروغ سیزده به روایت دیگر

واسه اینکه دروغ گفته باشی، میشه relationship status رو توی facebook عوض نکرد.

چند میلیون زوار؟

اولین تیزبازی مشدیا در تاریخ، برمیگرده به اون موقعی که امام رضا رو کشتن و همونجا دفنش کردن.

پیام نوروزی سعید محمدی

یارو خیلی جدی هر نیم ساعت یه بار میاد میگه در سال جدید خواهش میکنم سی دی های منو کپی نکنید.

- باشه. از این به بعد دیگه مال تو یکیو کپی نمیکنیم. سگ برینه توی اون سی دی هات و توی اون قبر پدرت در سال جدید.

Pyromaniacs

اینایی که روز بعد چهارشنبه سوزی ترقه در میکنن، شب قبلش کجا داشتن میدادن؟

دایرة المعارف تغییر نام

توجه: صفحه بندی این پست در گودر مشکل دارد



تیمور
Terry
مراد
Martin
امیر
Alex
امین
Alan
اکبر
Max
صغرا
Mini
ممد علی
Maximilian
ممد
Tom
جعفر
Jeff
جواد
Joe
رامین
Ramon
بهلول
بهنام
Lenny
Benny
گلنوش
Jenny
گلناز
Jenna
بهناز
Betty
معصومه
Sally
مریم
Mary
زهرا
Elizabeth
ام کلثوم
Theresa
فاطمه
Emily
پریچهر
Patricia
مهدیه
Michelle
مهدی
Michael
علی
John
مجید
Jimmy
سعید
Sid
محسن
Mason
حمید
Harold
کریم
Kenny
مسود
Bruce
فرید
Fred
فریدون
Frank
بهمن
Bernard
قاسم
Arnold
پوریا
Patrick
پویا
Peter
 محمود
George
رضا
Rick
خروسعلی
Dick
نوید
Nick
نازنین
Nicole
آتوسا
Tracy
ذکریا
Zack
مجتبی
Jonathan
مصطفی
Sebastian
مرتضی
Bach!
حسن
Scott
حسین
Steve
هوشنگ
Billy
شقایق
Barbara
شقایق السادات
Santa Barbara
شاهین
Shaun
مسلم
Chris
غلام
Doug
بابک
Bob
میثم
Theodore
کلیم
Kyle
حلیمه
Hazel

gesemes

بیا پایین
.
.
.
.
یکی از دستاوردهای گودر اینه که نسل smsهای بامزه رو ور انداخت.
حالا میتونی بری بالا

این غربی ها

توی دانشگاه یه کاغذ زدن، روش نوشته:
جلسه ی بررسی گروه های رپ و متال و شیطان پرست
ساعت دوازده و فلان قدر دقیقه
با حضور حاج آقا سیکیم خیار و اینا...

موندم این چه کتگوری ایه که این سه تا توش قرار میگیرن

Wasting

هیچی بدتر از این نیست که آدم توی فصل جفتگیری، تنها بمونه.

بقالی سی و یکم شرقی

کم خلاقیت ترین آدمها، اونایی هستن که اسم مغازشونو میذارن اسم همون خیابونی که توشن.




____________________________
بلا نسبت فرد بلوار!

GDecarte

- من فالو میکنم، پس هستم.

- [ صدای استفراغ حضّار ]

ماکسیمال

آلفرد خره. آلفرد یک خر است. آلفرد چهار تا پا داره. یا چهار تا دست. فرقی نداره. دست یا پا. تهش سُمه. یعنی انگشت نداره. دو تا گوش دراز داره. آلتش هم حدود نیم متر طول و چهار انگشت قطر داره. آلفرد عر عر میکنه. چون خر عر عر میکنه. او یونجه میخوره چون خر. به طور کلی خره. خر دیدی تا حالا؟ از هموناس. از همونایی که سوارشون میشن یا باهاشون زمین رو شخم میزنن یا هیچ کاریشون نمیکنن و همینجوری فقط خرن. حالا این آلفرد کی هستو نمیدونم. فقط میدونم یه آلفردی یه جایی هست که خر باشه. شایدم یه خری یه جایی باشه که اسمش آلفرد باشه. اصلا مهم نیست. به هیچ وجه. به هیچ شکل. به هیچ عنوان. به تخم هیچ خری هم نیست. به تخم منم نیست. ممکنه به تخم شمایی که تا اینجای متن رو خوندید، بوده باشه که تا اینجای متنو خوندید. ولی به تخمتون. مهم اینه که آلفرد خره. اصلا همینم مهم نیست. چون این نوشتار قراره هیچ بار معنایی ای نداشته باشه. هیچی که نه. در ایده آل ترین حالت هیچ بار معنایی ای نباید داشته باشه. مگر اینکه تعداد کلماتش بینهایت باشه. ولی گوگل اونقدا جا نداره. از این بابت میگم که در یک مینیمال ایده آل، نسبت تعداد کلمات به بار معنایی به سمت صفر میل میکنه. پس این هم نسبت تعداد کلماتش به بار معناییش داره به بینهایت میل میکنه. دارم سعی خودمو میکنم. خر الاغ فجق فجغ جفغ قجف فقج شسیبل شسیبل شسیبل کمنتا شسیبل. این طوریاس. خلاصه گفتم که بدونید که آلفرد فی حیث المجموعین خره.
و بدین ترتیب سبک ماکسیمالیسم اختراع گردید.
تشویغ

اصول لازم و کافی

امام ده علامت دارد از جمله آنها ختنه شده بدنيا می آيد، با پا متولد ميشود، جُنُب نميشود ...

اصول کافی جلد يک ص ۳۱۹

خونه تکونی

Ctrl+A
Delete
Ctrl+S
Alt+F4

زوزه گولو

این بیرون، یه سگی داره پارس میکنه.
صداش یه جوریه. انگار داره میگه : گه خوردم! گه خوردم!

خوشبختی واقعی

ارزشمندترین چیز، همون سیگار بهمن دول خشک کپک زده ایه که دو هفته پیش بخاطر اینکه از ته روشنش کرده بودی و کونگشادیت اومده بود بندازیش دور، نصفه شب و در حالیکه که سیگارت تموم شده، در کمال ناامیدی، لای آشغال پاشغالای روی میز، پیداش میکنی!

غولدیسخ

تا حالا یادم نمیاد خودکارام در داشته باشن. خشک هم نمیشدن هیچ وخ.
این هیچی... کولدیسک چرا در داره؟
مثلا بگی درِ کولدیسکمو نذاشته بودم، دیتاهاش خشک شد بگا رفت همش!

تفريحات نيمه سالم

شک نکنيد Visualization پليرهاى صوتى براى فاز ماريـجوانا ساخته شده و هيچ کاربرد ديگرى ندارد.

s2e5 - افسانه ی گامغزان


فصل دوم – قسمت پنجم
اينتو دِ دارکنس
"همين. تنها کارى که بايد بکنى اينه که اين قرصو توى آب-خربزه ش حل کنى." اين جملات مرتب در گوش میثاغ تکرار ميشد و میثاغ آرام آرام به سمت آشپزخانه ى قصر قدم ميزد. دست راستش در جيبش بود و قرصى را که خرخوک به او داده بود، محکم نگه داشته بود. دست چپش در سوراخ دماغش بود. چيزى پيدا کرد. دستش را درآورد تا کشفياتش را ببيند. اما اشتباه کرده بود.
آشپزخانه خالى بود. خربزه اى را برداشت و با دقت آن را پوس کرد. آبش را گرفت و در ليوان ريخت. قرص گالينا بلانکا را از جيبش درآورد و در ليوان انداخت. او خوب ميدانست که ميخموس ميرزا به بلانکا حساسيت دارد و با خوردن اندکى از آن به گا ميرود. اما میثاغ تصميم خودش را گرفته بود. براى اينکه مزه ى گالينا را از بين ببرد، به آب-خربزه-بلانکا نصف فنجان شتر اضافه کرد. پس با همان انگشتى که در سوراخ دماغش بود آب-شتر-خربزه-بلانکا را خوب بهم زد.
میثاغ در حاليکه در دست راستش ليوان بود و در دست چپش کارد خربزه-پوس-کُنى، وارد اتاق ميخموس ميرزا شد. ليوان آب-شتر-خربزه-انــدماغ-بلانکا را به ميخموس ميرزا داد. ميخموس ميرزا مرد.
ناگهان تراز الدين مربع بن پنجگوش ملقب به گلمغز (پدر همان چلاق الدين مثلث بن چارگوش که موجودات زمان گذشته، تناولش کرده بودند) وارد اتاق شد. میثاغ گرخيد و با کاردى که در دست داشت وى را قاش کرد و در حاليکه خون از همه جاى وى فشه ميکرد، موجودات بالدار، نادر و مجهول الحالى از پنجره آمدند توى اتاق و مشغول تناول او شدند.
هنوز گلمغز، تمام نشده بود که شياف الدين مخمس بن ششگوش ملقب به کريم (پدر گلمغز، که بعدها توسط موجوداتى که در آينده سکونت دارند خورده ميشود) وارد اتاق شد. اما گلمغز را نشناخت.
خانواده ى nگوشى ها داراى قدرتهاى مافوق کمبوج هستند. آنها ميتوانند در زمان به فواصل مشخص به صورت نامتناهى تکرار شوند. مثل تبديل فوريه گسسته. اما اين کار را نميکنند چون ابلهند. مثل تبديل ژانويه پيوسته. آنها در قالب کلى "فلان الدين جليل بن جلال" توصيف ميشوند. که در آن، جلال = جليل+1، و فلان اسمى است دلخواه بزرگترمساوى "آباده" و کوچکترمساوى "يحيى".
طبق اصل نايگوهيست، در يک بازه ى‌ مشخص (به اندازه ى دوبرابر ماکزيمم فرکانس)، چلمغز (چلاق الدين مثلث بن چارگوش) به عنوان کوچکترين عضو خانواده تلقى ميگردد. زيرا دو ضلعى نداريم. وى زودتر از همه خورده ميشود. پدرش سالها بعد خورده ميشود و الى آخر.
در بازه ى مجاور، پسر چلمغز، کران الدين مدور بن سه گوش خواهد بود. پر واضح است که وى در دوران قبل و معاصر با چلمغز سکونت دارد. در حقيقت خود اوست که چلمغز را ميخورد و بدين ترتيب چرخه ى آنها را کامل ميکند.
...To be continued

Hey Apple

Hey Apple
Hey
Hey Apple 
Apple
Hey
Hey Apple
Hey Apple



Watch and enjoy!

Kissing and Cigarettes

هيجان اولين سيگارى که کشيدم مثل هيجان اولين بوسه ى تو بود.
مثل ورود به يک دنياى ناشناخته، قبل از اينکه يکى بياد برينه توش!

وَقه اى در سپيده دم

صبحگاهان بود.
به ناگاه وَقّه بداد.
چشم بگشودم.
روی میز بود.
به جبر، دست دراز کردم و برداشتمش.
همان بود که ناپذيرا بودمش.
حسش نبود.
بيافکندمش بر میز.
و بخسبيدم.
دگر بار، بانگ بر آورد.
دور بود اين بار.
مرا توان نبود خاستن را.
بر وقه هايش گردن بنهادم.
و هی وقّه بداد.
و هى شکيبيدم.
و هى وقّه بداد.
و هى صبر پيشه بنمودم.
کم کم دريافتم چه خوش الحانست رینگ تونم.
بدو گوش جان بسپردم.
صدايش چون لالایی بود.
و هی وقّه بداد.
و هی با نغمه هايش بخسبيدم...

Social Degradation

سوپر پاور؟

من اگه قدرت برقراری ارتباط با حیوونا رو داشتم، اول از همه میرفتم از اون عنکبوتی که گوشه ی چمدونم بغل دیوار (که سگ هم اونجا پا نمیذاره) رفته اندازه ی لونه ی سگ، تار تنیده، می پرسیدم که آخه د پدسسگ! این همه رو از کجات ریدی؟

اون موقعا که هزارتومن خیلی بود

فوجی فیلم

نام کلیپ : دیگه نه من، دیگه نه تو
خواننده : سیاوش یوسفی
آهنگساز : سیاوش یوسفی
تنظیم کننده : سیاوش یوسفی
شاعر : علیرضا حسینی
کارگردان :  سیاوش یوسفی
سینتی سایزر : سیاوش یوسفی
گیتار : سیاوش یوسفی
تمبک : سیاوش یوسفی
نقاره : سیاوش یوسفی

بازیگران:
سیاوش یوسفی در نقش سیاوش یوسفی

با تشکر از سیاوش یوسفی

dotNetophilia

وبلاگ جدیدمان به راه اوفتاد :



قابل توجه کسانی که Shared Item های بنده را مطالعه میفرمایند:
به خاطر تخصصی بودن این وبلاگ، پستهای این وبلاگ رو Share نخواهم کرد.


و قابل توجه کسانی که فید همین وبلاگ اسدالله را Add کردن:
اگه احیانا خدای نکرده فیدتون اینه:
www.blogger.com/feeds/14659766/posts/default
عوضش کنید به این:
asdollaah2.blogspot.com

گو3پند

یاد روستای شوهر خواهرم اینا افتادم. یه یارویی گله گوسفندشو ول میکنه توی کوه که بچرن. گوسفندا افتاده بودن پشت سر بز گله. هر جا میرفته میرفتن.

بعدش هیچی دیگه. بزه پاش سر میخوره میفته ته درّه، تیکه پاره میشه. گوسفندا هم پشت سرش یکی یکی میپرن ته درّه سقط میشن.

بعد کلّن گله ش تموم میشه.

Leaving The Social CHETwork (Badoo!)


Delete your profile

We can't believe it's come to this, Bizz… There are people that can help you make everything better. But if you're going to just go ahead and end it all anyway, the least you can do is tell us why, in the space below.

We think you owe us at least that much after all we've been through! We can change! We'll become better, we swear!

Reason : blah blah blah...

  Delete  

__________________________________________________

Your profile has been deleted

We don't know what to say...
We guess we'll send you an email to your specified address.

آقا بکش بیرون فهمیدیم

نود درصد از حرفهای نود درصد از آدما رو میشه توی دو کلمه خلاصه کرد:
من خفنم.

نبوغ

پس از ساعتها تحقیق و مطالعه با مانی، فهمیدیم که زاویه ی مناسب برای پرتاب یک نارنجک، بطوریکه ماکزیمم برد را در کانتر داشته باشد، 23.28 درجه می باشد.

The Point of No Return!

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg7g5QP35roq1Q_cxN3Ffrd_57hCwAeNCqoC1ZcULweMuZMRvQ22a6yPelgJIz-qGJ7S6oTZctLMqAcTxBijsJ0zlJvZuo5llEDycG0uLN0_uTF-f5bGaUpBeRkUHJl4ZR8Fk8l/s320/1.jpg


اون لحظه ای که این شخص محترم برای اولین بار متوجه شد که شیشه ی ماء الشعیر، جا دست نداره، باید همون حسی بهش دست داده باشه که به اون کارمند شهربازی دست داده بود، همون لحظه ای که فهمید وقتی آدم، نصفه شب، که سگ هم توی شهربازی پر نمیزنه، سوار کاترپیلار میشه و با دسته ی جارو، دکمه ی استارت رو میزنه، حتی شخص عزرائیل هم نمیاد دکمه ی استاپ رو بزنه!
بهر حال خدا نصیب نکنه!

حماقتهای کودکی - 1

رضا به من میگفت پوخو کن.
منم پوخو میکردم.
و خوشحال میشدیم!

بعدش یه بار داشتم از آبخوری مدرسه آب میخوردم، رضا یواشکی اومد ته مونده ی برنج ظهرشو ریخت توی یقه م.
از اون موقع به بعد هرگز پوخو نکردم!



________________________________________
پ.ن.1 - پوخو، صدایی بود بین صدای گربه و صدای موسی کوتقی. شبیه صدای chubchubs.
پ.ن.2 - یادم نیست که برنج بود یا پودر پفک.

هفتگرد

هشتگرد سه تا بلوار داره. اسم یکیش شهداس، یکی دیگه امام خمـ_ـینـی، اون یکی هم خآمـ_ـنه  ای.
این سومیه، یه حسی به آدم میده، تو مایه های "مایه دار رو سگ زایید" یا یه چیزی شبیهش!

Runtime Error

فقط یه چیزی مونده بود تو مایه های یه منفی-مثبت، که هیچ ایده ای نداشتم کدومو باید بذارم.
مثبت رو گذاشتم. Run کردم. پرید بیرون.
حیف که زندگی رو نمیشه Debug کرد. که یه بار مثبتو بذاری، اگه نشد، منفی حتما جواب بده.

تغيير فونت فايرفاکس

خوندن فونت فارسى ديفالتى که توى اکثر سايتا استفاده ميشه، مشکليه که خيليا باهاش سروکار دارن. مثل توى Gmail يا Gtalk يا Greader که از Times new roman استفاده ميشه که خوندنش به مراتب سخت تر از Tahoma هست.
اگه از فايرفاکس استفاده ميکنين پيشنهاد ميکنم اين تغيير رو انجام بدين:

:Tools->options->Content->Font&Colors->Advanced

بعد از ست کردن فونت مورد نظر (Tahoma)، گزينه ى پايين تصوير را Uncheck کنيد:

انسان شناسى نوين - 6

انسانها دو دسته اند:

دسته اول: آنهايى که آلزايمر دارند.

فارسى را واسه چى پاس بداريم؟

fore: جلو، پيش، قبلی
bright foreground: پیش زمینهٔ روشن (روشنايى در جلوى تصوير)
bright background: پيش زمينهٔ روشن (سابقهٔ قبلی درخشان)

انصافا نبايد درآورد شاشيد به زبان فارسى؟

راز پله های آپارتمان

به نظر شما چند نفر از مردم، موقعی که از پله های خونه شون میان بالا، پله ها رو میشمارن؟
به نظر شما اگه ازشون بپرسی "خب حالا چند تا بود؟"، چند نفرشون میدونن؟

اصطلاحات برگزيده

[آنها] مرده شورِ تو را ببرند.

کونديسک


قباد: ببخشيد شما چقد قيافتون آشناس. کجا شما رو ديدم؟
راکى: آره من کلن قيافم آشناس.
قباد: شما توى فيلم راکى 27 بازى نکرديد؟
راکى: نه. فوقش تا بيستشو بازى کرده باشم.
قباد: چرا بيست تا؟
راکى: اونقد توى قبلياش آدم کشته بودن که آدم کم آوردن. فيلمبردارا و صدابردارا رو هم کشتن.
قباد: عجب. بايد خيلى سخت باشه.
راکى: آره سکانس غول آخرشو چل دفعه بازى کردم تا آخرش کشتمش.
قباد: غول آخر نداشت که.
راکى: خب چون فيلمبردارو کشته بودن، اونجاهاش توى فيلم نبود.
قباد: پس شما بودى حسين اتابکى رو کشتى.
راکى: کيرو کشتم؟
قباد: داداش حسن اتابکى.
راکى: فرانکيرو ميگى؟
قباد: نه. جبار سوزوکيرو ميگم.
راکى: نه جانم. ايشون USB خور نيستن.
قباد: از کجا معلوم؟
راکى: از تهش.
قباد: اگه جلوش USB داشت چى؟
راکى: خودم پريروز جلوشو امتحان کردم کار نميکرد.
قباد: بايد 9 ماه صبر کنى تا ز غوره حلوا حلوا کنى.
راکى: سفليس داشتم. بايد تا حالا دهنش شيرين ميشد.
قباد: سفليست از اين autorun اى هاس؟
راکى: ميخاى فلشمو بزنم توت تا ببينى از کدوماس؟
قباد: مال من فقط فلاپى ميخوره. گلابى!
راکى: حيف شد پس. يه فـيلم رديف 18+ داشتم روم.
قباد: نميشه تيکه هاى 1.44+شو بريزى برام؟
راکى: يه فيلم 1.44+ دارم، به دردت ميخوره. راکى بيست.
قباد: چرا بيست تا؟

لعنت به تکنولوژى تلفن

امروز داشتيم سه تايى آهنگ Careful with that axe Eugene پينک فلويد رو اجرا ميکرديم. اون جاى اوجش که رسيد، يکى زنگ زد.

درست مثل اين بود که لحظه ى ارگاسـ_ـم، يهو يکى بپره توى اتاقت!

ژانر کیلويی

این مطالب طنزی که توش زن و مرد رو مقایسه کردن و اگه اون کسی که شیرش کرده زن باشه کلی بد و بیراه به مردا گفته.

جنون

فله

هر موقع يکی از اين ايميلها یا آيتمای share شده، که توش عکس یه بچس که مثلا نازه یا داره ادای آدم بزرگا رو در مياره، به دستم ميرسه، مزه ی غذای دیشبو به همراه مقداری اسید معده ته حلقم احساس میکنم. شما هم همینطوری هستین؟!

خوشه ی عمت! پدسسگ

اونوقت که برنامه ی بودجه ی سال 89 رو واسه خوشه ی اول Run کردين، NULLPOINTEREXCEPTION داد، پريد بيرون، دهنتون سرويس شد، اونوقت ببينم چی ميگين!

پيوند خوشه اى

به يک خانم جوان، با درآمد کمتر از 100٫000 تومان در ماه، جهت ازدواج نيازمنديم.

معروفترين چهره ى سال



معروفترين چهره ى سال
مرد (يا زن) گوگل نما. اين شخص به صورت بيست و پنج ساعته مشغول خواندن گودر بوده و بيش از نيمى از آيتم هاى گودر را لايک زده است و با نام هاى مستعار زيادى مشغول فعاليت است. وى هم اکنون تحت تخريب است.
ملت!‌ عوض کنين عکستونو. عکس خر و گاو بذارين بخدا بهتر از اينه!

در ادامه ى طوفان

بار الـها.
گاييديمون! بکش بيرون!

طوفان

خدايا!
گه خورديم طلب برف و بارون کرديم. در و پنجره هامونو بيخيال شو!

ژانر سگى

 اين سگهايى که توى لونه شون صبح تا شب يه استخون رو ليس ميزنن و هيچ وقت نميخورنش.

پ.ن.1: مشابه اين ژانر در انسانها، اشخاصيه که يه پاکت نسکافه فورى رو در چند وعده صرف ميکنن.
پ.ن.2: ژانر فوق زيرمجموعه ى ژانر "اونايى که با يک ليپتون پنج ليوان چاى درست ميکنن" است.
پ.ن.3: ژانر اخير به مقدار قابل ملاحظه اى با ژانر اصفهانى overlap داره.

لحظه ى سرنوشت ساز

مطمئناً در زندگى هممون حداقل يک بار اين لحظه ى بخصوص وجود داشته که يکى بهمون بگه:

"هوى! قاشقتو نکش تهش، تفلونه!"

همبال

هميشه برام سؤال بوده که توى هندبال يکى توپو شوت کنه چى ميشه!
مثلا خطاى فوت (foot) ميگيرن؟ بعد اگه مثلا يارو واستاده باشه توپ بخوره به پاش، کتف بسته حساب ميشه؟

يا دروازه بانشون چه برترى اى داره نسبت به بقيه؟ خب اونم که مثل بقيه با دست توپو ميگيره. اگه دروازه بانا با بقيه فرقى ندارن، خب چرا مدافعا همشون نميرن توى دروازه واستن؟
وقتى که توپ دست ملته، تکل که نميشه زد. اگه بخوان توپو بگيرن بايد شيرجه برن تو شکم همديگه؟
بعدش هد چى؟ يا استپ سينه؟ بجاى سينه مثلا با تخمشون ميتونن توپو استپ کنن؟ که بشه استپ تخمى.
شما هم همين سؤالا براتون مطرح شده؟ يا فقط منم که اين وسط يه چيزيو نفهميدم؟

ژانر کيسه اى

از اون چاى کيسه اى هايى که مثل شاش بچهٔ يتيم کمرنگن.

باريکترين مگس کش دنيا



آقا فؤاد،‌ با اين دسته خرى که ميبينيد، مگس ميکشه.
مملکته داريم؟

حقیقت رو قبول کنین! هیشکی اینا رو نمیخونه

باز ملّتو دعوت کنین از این اراجیفی که رشد نمایی دارن بنویسن.
هر پستم به طور متوسط هفش ده تا لایک میخوره و این یکی هیچی لایک نخورده.
یعنی این پست حتی واسه همونی که دعوتمون کرد هم تا این اندازه جالب نبود که اون دکمه ی لایک رو فشار بده!!

اون خانومه

مشترک MTN ایرانسل مورد نظر در حال پیچوندن شما می باشد. لطفا خود را ضایع نکنید.

ژانر

از اون آدمایی که یهو بهت زنگ میزنن و انتظار دارن که "تو" براشون حرف بزنی و وقتی احوالپرسیت تموم میشه، شاکی میشن که چقد یخی!

فیل کالینز



این حیوان فهیم، فیلیپ نام دارد. او در سنین خردسالی در روستای فیلان آباد بهمانشهر فیلیپین به دنیا آمد. خانواده ی او همگی فیلسوف بودند و فیلیپ از بچگی علاقه ی شدیدی به سوفیدن فیلها داشت. تا اینکه در جوانی توانست در باغ وحشی در فیلادلفیا استخدام شود. او به علت هوش سرشار از همان بدو ورودش به سِمت "فضله جمع کن" باغ وحش منسوب شد. فیلیپ جوان، با چنان اشتیاقی فضله ها را جمع آوری می کرد که آوازه اش در سرتاسر جهان پیچیده بود. او پس از تحقیق بسیار، برای اولین بار ایده ی سیستم کانال کشی فاضلاب را مطرح کرد که مورد استقبال تعداد زیادی ریغو قرار گرفت. همچنین ایده ی فیلـترینگ سایتها را مطرح کرد که در سال بعد با مطرح کردن ایده ی آنتـی فیلـترینگ، رید به ایده ی قبلیش. اَنـــستیتو ی آب و فاضلاب آمریکا، به پاس زحمات بسیار فیلیپ در راه علم، جایزه ی مدفوع بلورین را به او اهدا کرد. فیلیپ در سن هشتاد و پنج سالگی در حال تمیز کردن قفس قرقاولها، بر اثر ریزش سقف کانال فاضلاب، کان به کان آفرین تسلیم نمود.

کابوس

ديشب خواب ديدم ميخان دوباره رهبر انتخاب کنن.
دوباره خا.منـه.اى انتخاب شد!

مملکته داريم؟

دويست سال بعد

- يکى بود يکى نبود. اون زمانای قديم، يه وبلاگ نويسى بود که...
- مامان. واسه چى مردم اون موقع وبلاگ مينوشتن؟
- نمى دونم مامان. قرن بيست و يک، مردم همشون اوسکول بودن!

Season 1 - Editon2 - PDF format - افسانه ی گامغزان

ويرايش دوم Season اول افسانه ى گامغزان بصورت فايل pdf در اينجا موجود مى باشد است.

s2e4 - افسانه ی گامغزان


افسانه ی گامغزان
فصل دوم – قسمت چهارم
دِ کانفرانتِيشن
خرخوک با لباس مبدل وارد قبيله ى میخموسار شد. اينبار افکارش را نگه داشته بود تا کسى او را پيدا نکند. او از راه کانال کولر وارد قصر ميخموس ميرزا، پدر میثاغ و رئيس قبيله ى میخموسار، شد و از طريق مجراى فاضلاب راه خود را به سمت اتاق میثاغ در پيش گرفت و در نهايت از چاه خلاى میثاغ در آمد.
میثاغ در اتاقش تنها بود و داشت روى اختراع اخيرش کار مى کرد. اختراع او، دستگاهى بود که با آن ميشد save و load کرد. او قبلا ماشين زمان را ساخته بود ولى شخصى از قبيله ى چيمى به نام چلاق الدين مثلث بن چارگوش ملقب به چلمغز آن را دزديده بود و با آن به زمان گذشته سفر کرده بود و در همان جا توسط موجودات آن زمان، کشته و سپس خورده شده بود.



تابلوى نقاشى "خرخوک و رشته ى افکارش" – اثر آ ميز مش غاسم کلم پيچ



افراد قبيله ى میخموسار آيکيوى بالايى داشتند و به همين خاطر منفورترين موجودات خربوج بودند. ميخموس ميرزا، گامغزى صلح طلب بود و بخش عظيمى از بودجه ى قبيله اش را به تحقيق و مطالعه در جهت اهداف گامغزدوستانه هدر مى داد. محققان میخموسار، چندى پيش به کاربردهاى صلح آميز تکنولوژى انرژى نيسته اى دست پيدا کرده بودند. آنها چندين بمب نيسته اى ساخته بودند و آنها در ميادين میخموسار عَلَم کرده بودند براى قشنگى. زيرا قبلا، ميخموس ميرزا براى جلوگيرى از انقراض نسل قواسم (جمع مکسر قاسم) و غسم (ghosom، جمع مکسر غاسم)، به آنها تعدادى پدافند غير عامل ِ قبول فروخته بود. اما میثاغ با ايده هاى ضد فاشيستى پدرش مخالف بود و معتقد بود که ساير موجودات خربوج، لايق زندگى نيستند و به همين علت خرخوک او را برگزيده بود.
خرخوک سر تا پا آغشته به فکر از خلا بيرون آمد و میثاغ را ديد که سخت مشغول اختراع است.
او را صدا زد: "ميث. هوى."
میثاغ نشنيد.
دوباره صدا زد: "پيشت! با تو ام. ميثى. الو"
میثاغ گفت: "مقاومت وارد بر وتر، هستش نصف جريان نشتى ضبدر ضريب غلامحسين، که ميشه دو مميز فلان قدر و از اينا... چيکار؟! خب يعنى تا روشنش کنم... ممدتغذيه ش که وصله... ميگى خارش گاييده ميشه؟ بذار ببينم. اين بولبولکش داغ شد... ها... آهههااا."
خرخوک داد زد: "هششششه!"
در همين لحظه يکى از بولبولکهاى مدار میثاغ ترکيد. میثاغ از جا پريد و فرياد زد: "سـ
ُزُند!" و ناگهان چشمش افتاد به خرخوک و افکارى که مانند هاله اى از گه، او را در بر گرفته بود. در همان لحظه شيفته ى خرخوک شد.



To be bullshitted…




ده فيلم برتر هزاره ى سوم من

هر چند که قبلا اتمام حجت کرده بوديم:
http://asdollaah2.blogspot.com/2007/07/blog-post_21.html
ولي خب ميگن حرف گوسفند دوتاس.

اينم ده تاى ما:
1. Le fabuleux destin d’Amélie Poulain
2. Eternal sunshine of the spotless mind
3. Big fish
4. In Bruges
5. Zivot je cudo (Life is a miracle)
6. Before sunrise, Before sunset suite
7. There will be blood
8. Sin city
9. The pianist
10. Borat

Haiti

خدا! حواست کجاس؟ ايران اين وره.

تُرکس وی اس مَشَدیز

اون اوایل دانشگاه یکی از بر و بچ آذری ازم پرسید: شما مشدیا که به هم میرسید چرا با هم مشدی حرف نمیزنین؟!
باز میگن واسه ترکا جوک نسازین.
بابا اینا همش خاطرس!